رئالیسم تهاجمی و قدرت نرم در سیاست خارجی ایران: مطالعه موردی بحرانهای اوکراین و غزه
در جهانی که نظام بینالملل همچنان تحت تأثیر رقابتهای ژئوپلیتیکی و تقابل قدرتهای بزرگ قرار دارد، مفاهیم رئالیسم تهاجمی و قدرت نرم بهعنوان دو رویکرد کلیدی در تحلیل سیاست خارجی دولتها برجسته شدهاند. رئالیسم تهاجمی، بر اساس نظریه جان میرشایمر، بر حداکثر کردن قدرت دولت در یک محیط آنارشیک از طریق ابزارهای نظامی و استراتژیک تأکید دارد (Mearsheimer, 2001). در مقابل، قدرت نرم، به گفته جوزف نای، به توانایی تأثیرگذاری از طریق فرهنگ، ارزشها و دیپلماسی اشاره میکند (Nye, 2004). بحرانهای اوکراین و غزه، بهعنوان دو نمونه از درگیریهای معاصر، بستری برای بررسی چگونگی استفاده دولتها از این ابزارها فراهم میکنند. ایران، بهعنوان بازیگری منطقهای با اهداف ژئوپلیتیکی مشخص، در این بحرانها رویکردی متمایز اتخاذ کرده است. این مقاله با تحلیل سیاست خارجی ایران در قبال این دو بحران، به بررسی نقش رئالیسم تهاجمی و قدرت نرم در استراتژیهای تهران و تأثیر بازیگران غیردولتی و قدرتهای بزرگ میپردازد. سؤال مرکزی این است: چگونه ایران میتواند تعادلی بین قدرت سخت و نرم ایجاد کند تا جایگاه خود را در نظام بینالملل تقویت کند؟
1. عملکرد ایران در قبال بحرانهای اوکراین و غزه
ایران در بحران اوکراین بهصورت غیرمستقیم و عمدتاً از طریق همکاری با روسیه، بهویژه در تأمین پهپادهای نظامی، نقشآفرینی کرده است (Galeeva, 2022). این رویکرد با اصول رئالیسم تهاجمی همخوانی دارد، زیرا ایران با تقویت روابط با روسیه به دنبال افزایش نفوذ ژئوپلیتیکی خود در برابر فشارهای غرب، بهویژه آمریکا، است. با این حال، ایران در این بحران تلاش چندانی برای استفاده از قدرت نرم، مانند دیپلماسی عمومی یا تأثیرگذاری فرهنگی، انجام نداده است، که این امر محدودیتهای تهران در گسترش نفوذ جهانی را نشان میدهد.در مقابل، در بحران غزه، ایران با حمایت از گروههای مقاومت مانند حماس و جهاد اسلامی، ترکیبی از قدرت سخت و نرم را به کار گرفته است. تأمین تسلیحات و آموزش نظامی به این گروهها نمونهای از قدرت سخت است که با هدف بازدارندگی در برابر اسرائیل انجام میشود (Walt, 2025). همزمان، حمایت ایدئولوژیک ایران از محور مقاومت و ترویج گفتمان ضدصهیونیستی، تلاشی برای تقویت قدرت نرم در میان جوامع اسلامی است. با این حال، تحریمهای اقتصادی و انزوای دیپلماتیک، توانایی ایران برای گسترش نفوذ فرهنگی در سطح جهانی را محدود کرده است.
2. تحلیل نظریه جان میرشایمر در مورد محدودیتهای سیاست خارجی ایران
جان میرشایمر، نظریهپرداز رئالیسم تهاجمی، معتقد است که در نظام آنارشیک بینالمللی، دولتها برای بقا و امنیت خود ناچار به اولویت دادن به قدرت سخت هستند (Mearsheimer, 2001). در مورد ایران، میرشایمر به محدودیتهای ساختاری سیاست خارجی این کشور، از جمله تحریمهای اقتصادی، انزوای دیپلماتیک، و فشارهای نظامی آمریکا و اسرائیل، اشاره میکند. این محدودیتها مانع از آن شدهاند که ایران به یک هژمون منطقهای تبدیل شود. بهعنوان مثال، وابستگی ایران به نیروهای نیابتی مانند حزبالله و حماس، اگرچه در کوتاهمدت مؤثر بوده، اما ریسکهایی مانند درگیری مستقیم با قدرتهای بزرگ را افزایش میدهد. از منظر میرشایمر، ایران برای غلبه بر این محدودیتها باید بر تقویت قدرت نظامی و بازدارندگی تمرکز کند، اما این رویکرد بهتنهایی نمیتواند نفوذ پایدار ایجاد کند.
3. تطبیق رئالیسم تهاجمی و قدرت نرم در سیاست منطقهای ایران
سیاست منطقهای ایران نمونهای از تقابل و تکامل رئالیسم تهاجمی و قدرت نرم است. از یک سو، ایران با تقویت محور مقاومت (حزبالله، حماس، و انصارالله) و توسعه برنامه موشکی خود، به دنبال حداکثر کردن قدرت و بازدارندگی در برابر دشمنان منطقهای، بهویژه اسرائیل و آمریکا، است. این رویکرد کاملاً با رئالیسم تهاجمی همخوانی دارد، زیرا در محیطی رقابتی، امنیت ملی ایران به توانایی نظامی و استراتژیک وابسته است (Mearsheimer, 2014).از سوی دیگر، ایران تلاشهایی برای استفاده از قدرت نرم انجام داده است. ترویج ایدئولوژی انقلاب اسلامی، حمایت از جوامع شیعه در منطقه، و فعالیت رسانههایی مانند پرستیوی نمونههایی از این تلاشها هستند (Nye, 2004). با این حال، قدرت نرم ایران به دلیل تبلیغات منفی غرب، محدودیتهای مالی ناشی از تحریمها، و نبود زیرساختهای دیپلماتیک قوی، تأثیر محدودی داشته است. مقایسه این دو رویکرد نشان میدهد که در کوتاهمدت، قدرت سخت برای ایران مؤثرتر بوده، اما در بلندمدت، قدرت نرم میتواند جایگاه ایران را در افکار عمومی جهان اسلام و حتی فراتر از آن تقویت کند.
4. نقش بازیگران غیردولتی (حماس و حزبالله)
کلیه حقوق این سایت متعلق به ستاد سمر (ثمر) است.